مدرسه کهنمو – در دوران جنگ جهانی دوم، در نیروی دریایی ارتش ایران، دلاور مردی فرهنگ دوست به نام «ناوبان کهنموئی» مشغول خدمت بوده که با ورود قشون چپاولگر انگلیس به مرزهای آبی ایران به منظور تجاوز به خاک پاک کشور، در صدد ایستادگی و دفاع از ناموس مردم برآمد و با رشادت و جوانمردی تمام و با عشق به وطن و مردم خویش در مقابل این تجاوزگران تا پای جان مقاومت کرد و عاقبت در حال دفاع از مرز و بوم کشور عزیز خود به درجه پر افتخار شهادت نائل شد. بعد از جنگ، حکومت وقت بازماندگان شهدای ارتش را به منظور تفقد به حضور طلبید. در پی این دعوت، مادر ناوبان کهنمویی که تنها بازمانده خانواده این شهید گرانقدر بود، با حضور در این گردهمایی از فرزند خود به نیکی یاد کرد مسئولین از مادر شهید خواستند تا از مسئولین چیزی بخواهد که مادر گفت:
خود نیاز به کمک ندارم ولی فرزند شهید من همیشه سوال پیچم می کرد که، مادر راستی این «کهنمو» کجاست؟ کهنمو یعنی چه؟ چگونه جایی است؟ مردمش چه می کنند؟ آیا آسایش و آرامش دارند؟ آیا اهالی آن از مواهب مدرسه ودرس برخوردار هستند؟ و خیلی سوالات متفاوت دیگر در مورد کهنمو!
پاسخ می دادم: کهنمو زادگاه اجدادی توست و دهکده ای در آذربایجان در دامنه کوه سهند در دره ای زیبا و باصفا در جنوب غربی شهرستان اسکو و در نزدیکی کندوان واقع شده است. مردمش می سوزند و می سازند ولی محرومیت ویرانش کرده و محدودیت نابه سامانش نموده است اهالی آنجا چندان باسواد نیستند و تنها عده معدودی، گلستان و بوستان میخوانند و مدرسه به معنی اصلی آن وجود ندارد. و این سوال و جواب وجود داشت و پس از سخنان تکراری من، با گریه فریاد می کرد و با عشق و آرزو خدا خدا می کرد، که «روستای من باید مدرسه داشته باشد. باید تلاش کنم امکانات تحصیلی را به کهنمو ببرم و نام و یاد سرزمین اجدادی خود را احیاء کنم: باید کهنمو پیشرفت کند» این آرزوی همیشگی پسر من و سرباز دلاور ارتش شما بودکه به روستایش عشق می ورزید آرزو داشت که مردم آنجا هم روزی به علم و دانش روی آورند. حال اگر شماها می خواهید خدمتی در حق پسر شهیدم به من بنمائید، به آرزوی قلبی او جامه عمل بپوشانید.
بر این اساس، حکومت وقت دستور شناسائی روستای کهنمو و ایجاد مدرسه ای با تمامی امکانات را به وزارت معارف (آموزش و پرورش) آن زمان صادر کرد. از آنجا که در ایران، فقط یک روستا به نام کهنمو وجود دارد،فرمان به زودی به مرحله اجرا رسید و دستور تأسیس یک باب مدرسه با امکانات تمام در روستای کهنمو به اداره معارف صادر گردید تا کار شروع گردد. ولی نتیجه کار به کجا می انجامد؟ که این خود حکایتی است غم انگیز! به قول اداره ای های امروز، بخشنامه را که نباید تا آخر اجرا کرد! و این داستان حزن انگیز مدرسه کهنمو آن زمان هم از همان ماجراهاست.
خلاصه، پس از چندی مدرسه کهنمو با نام«دبستان دولتی قائم مقام کهنمو» شروع به کار می کند. کودکان سخت کوش کوهستان خیلی زود درس ها را می آموزند اما عمر این روزهای خوش دیری نپایید. مدرسه نوپای روستا همراه با فرزندان پر از امید به آینده و دلی پر از عشق به علم و دانش دچار آتش خشم و غضب حرکت گسترده و منجمد علم ستیزان عصر جاهلیت می شود و در نتیجه اهالی کهنمو از طرف جاهلان مورد نفرین قرار می گیرند و از اعتقادات پاک مردم نسبت به مذهب سوء استفاده کرده بدین طریق مدرسه و تحصیل را مترادف با بی مذهبی و بی بندوباری معرفی می کنند و دانستن و سوال کردن را برای مردم گناه کبیره می شماردند! اینجاست که مکتب داران جاهل و اربابان و سردمداران زر و زور و تزویر منابع خویش را در مخاطره دیده و شروع به بهانه جوئی و اعتراض می نمایند و برای این کار خودشان را به آب و آتش می زنند و چنین تبلیغ می کنند که این مدرسه درس ارمنی می دهد و محصلان اینجا یهودی خواهند شد و همه بی بندوبار به بار خواهند آمد، اینها بچه های مردم را منحرف خواهند کرد و این مدرسه بلای بزرگ روستای کهنمو است.
تنبیه یکی از دانش آموزان توسط معلم که از قضا فرزند یکی از آقایان بود، بهانه لازم را به دست می دهد.
طوماری علیه مسئولین مدرسه کهنمو نوشته می شود و جهت رفع ظلم، به خدمت یدا… کلانتری، که در آن زمان یکی از افراد با نفوذ اسکو بود، رسیده و با التماس و خواهش زیاد می خواهند او را واسطه قرار دهند که غیر شما شخص دیگری نیست که به داد ما برسد. شما کاری کنید تا این بلا از سر ما برداشته شود!
در این میان همراه طومار، ۲۰۰۰ تومان به عنوان رشوه به کلانتری پیشنهاد می گردد ولی وی این کار را قبول نکرده و سعی می کند روستائیان را قانع کند ولی با اصرار بیش از حد آنان مواجه می شود و در نتیجه قرار می شود با آقای طلوعی رئیس وقت اداره معارف (آموزش و پرورش) صحبت کند. اما او نیز از این کار سرباز میزند و اظهار می کند: این حکم از طرف مقام بالای سلطنتی صادر شده است لذا من هم نمی توانم با آن مخالفت کنم، اما طلوعی نیز با اصرار و مقاومت عجیب مخالفان مدرسه سازی در کهنمو مواجهه می گردد و در این بار محاسبه گران سرکرده روستای کهنمو، دو گوسفند را هم به تراز مالی پیش کش شده اضافه می کنند.
بدینسان بلای نازل شده و به نام درس و مدرسه را از سر کودکان مردم کهنمو دفع کنند. و آقایانی که از مدرسه کهنمو وحشت داشته اند نفس راحت کشیده و آسوده خاطر می شوند. در چنین بحبوحه ای فردی خیر به نام «علمداری» از «ایلخچی» مدرسه ای با سه کلاس برای آن منطقه درخواست می کند و راضی می شود در مقابل این تقاضا پولی هم پرداخت نماید و با اصرار و تلاش بیش از حد وی و با پرداخت ۲۰۰ تومان پیش پرداخت بلایی را که به اصطلاح معتمدین کهنمو (نام این افراد محفوظ می باشد) از آن خوف و وحشت داشتند، با جان ودل پذیرا شده و به ایلخچی انتقال می دهند.
در این میان چون حکم صادره به نام تاسیس مدرسه «قائم مقام» کهنمو صادر شده بود، ولی به ایلخچی انتقال می یافت، مسئولین امر به خاطر همین موضوع شایعه کردند که وزارت معارف تاسیس یک باب مدرسه را در روستای «دیزج» اسکو در نظر دارد و بعد اعلام کردند که با پیش گامی اهالی ایلخچی افتتاح شد. در حالی که مدرسه تشکیل شده با تمام امکاناتش از قبیل میز و نیمکت ، معلم ومدیر و مستخدم یک جا به ایلخچی منتقل گردید و این نه حق روستای دیزج، بلکه حق اهالی روستای کهنمو بود، و این بازی پشت صحنه ای بود که در حقیقت آغازگر آن همان افراد به اصطلاح ریش سفید کهنمو بودند.
آری رشوه ۲۰۰۰ تومانی نصیب بعضی از مسئولین وزارت معارف رژیم وقت گردید، پولی که در آن زمان می توانست هزینه ساخت بنای خوبی برای مدرسه باشد. و آن دو گوسفند قربانی نصیب زورمداران منطقه گردید و ۴۰۰ تومان ایلخچی نصف به نصف در کف دیگران قرار گرفت و مهمتر از همه خون سرخ شهید ناوبان یکم کهنموئی در انتظار ساخت مدرسه به هدر رفت. و در نهایت این چنین بلایی بزرگ از سر مردم کهنمو برداشته شد.
مدرسه رفت و تنها بازمانده این حیله گری، مردم مظلوم روستای کهنمو شدند که خسارت سهمگین این چنین چپاولی تا بدین روز نیز هنوز خودنمایی میکند.
ئوورییم کندیمین دردلرینن هارایلار………!!
نویسنده : آقای اصغر زارع کهنموئی
مدرسه کهنمو – مدرسه سالک ایلخچی
یک پاسخ
حیف واقعا حیف
مدرسه ای که می تونست صدها پزشک و مهندس به جامعه و کهنمو تحویل بده
بدست یه عده ……… از کهنمو برداشته شد
هییییییی